ادماازادمازودسیرمیشن ادماازعشق هم دلگیرمیشن | ||
آری قصه همیشه این چنین بوده است [ یکشنبه 91/7/2 ] [ 1:56 عصر ] [ حجت امینی ]
مرا نگاه کن ببین چه انتظاری به روی پلکهایم خانه کرده است .
غم را از چشمانم فقط تو میتوانی بخوانی
خود را به ندانستن نزن - می دانم که میدانی غصه در دلم خانه کرده است
نمیخواهم غصه ام را بخوری اما قصه ام را بدان [ یکشنبه 91/7/2 ] [ 1:55 عصر ] [ حجت امینی ]
تو با اومدنت روشنایی رو به زندگیم آوردی و با رفتنت منو توی ظلمت و ســیاهی تنها گذاشتی.کاش هیچ وقت چشامو باز نمی کردم و این روشنایی رو نــمی دیدم.میدونم اینا برات یه مشت چرت و پرته،اما تو فکر نکن من دارم این چرت و پرتارو بـــرای دلـــخودم می نـویسم که حرفام توی دل بمونه. . . ایـنم خــودت یادم دادی.اون روز که اینجا رو ساختم اینقدر دوستت داشتم که می خواستم یه جوری به همه بگم که چقدر دوست دارم....اما افسوس . [ یکشنبه 91/7/2 ] [ 1:53 عصر ] [ حجت امینی ]
گفتی که می بوسم تو را، گفتم تمنا می کنم [ یکشنبه 91/7/2 ] [ 1:52 عصر ] [ حجت امینی ]
|